هرچی تو بخوای
سرگرمی.دانلود.موزیک.برنامه

golchine sms  payamake asheghane، payamake eshgholane، sms asheghane، sms asheghane jadid، sms ashgheane tir mah، اس ام اس، اس ام اس 90، اس ام اس تیر 90، اس ام اس تیر ماه 1390، اس ام اس جدید 90، اس ام اس دوست داشتن، اس ام اس عاشق بودن، اس ام اس عاشقانه، اس ام اس عاشقانه 1390، اس ام اس عاشقانه تیر 1390، اس ام اس عاشقانه تیر 90، اس ام اس عاشقانه تیر ماه 90، اس ام اس عاشقانه جدید، اس ام اس عاشقانه جدید تیر ماه 90، اس ام اس عشقانه جدید 90، اس ام اس محبت، اس ام اس های عاشقانه جدید تیر ماه 90، اس ام اس های عاشقانه کمیاب، اسامس عاشقانه جدید تیر ماه 90، اسمس عاشقانه جدید تیر ماه 90، تیر، جدید، جدیدترین اس ام اس ها، جدیدترین اس ام اس های عاشقانه 90، زیبا ترین اس ام اس های عاشقانه، شعر جدید، شعر عاشقانه تیر 1390، شعر عاشقانه تیر ماه 1390، شعر عشق، عاشقانه، عاشقانه ترین اس ام اس ها، ماه، مسیج جالب، مسیج خواندنی، مسیج دوست داشتن، مسیج عاشقانه تیر 90، مسیج عاشقانه تیر ماه 1390، مسیج عاشقانه تیر ماه 90، مسیج عاشقانه جدید تیر ماه 90، مسیج عشق، مسیج کمیاب، پیامک عاشقانه 2011، پیامک عاشقانه 90، پیامک عاشقانه تیر 90، پیامک عاشقانه تیر ماه 1390، پیامک عاشقانه تیر ماه 90، پیامک عاشقانه جدید تیر ماه 90، پیامک عاشقانه کمیاب تبر، کمیاب ترین اس ام اس ها، کیاب ترین اس ام اس های عاشقانه

 

...زندگی زنده  موندن ونفس کشیدن نیست..

...زندگی قانون باورهاست....

پس باور کن بیادتم

$$$

از خداوند چیزی را برایت می خواهم

که جز خدا در باور هیچکس نگنجد

$$$

محبت شما چشمه ایست از جنس نور

ارادت من سلامیست از راه دور

$$$

فقط آروم به گوشیت نگاه کن

خواستم



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 تير 1390برچسب:golchine sms payamake asheghane, payamake eshgholane, sms asheghane, sms asheghane jadid, sms ashgheane tir mah, اس ام اس, اس ام اس 90, اس ام اس تیر 90, اس ام اس تیر ماه 1390, اس ام اس جدید 90, اس ام اس دوست داشتن, اس ام اس عاشق بودن, اس ام اس عاشقانه, اس ام اس عاشقانه 1390, اس ام اس عاشقانه تیر 1390, اس ام اس عاشقانه تیر 90, اس ام اس عاشقانه تیر ماه 90, اس ام اس عاشقانه جدید, اس ام اس عاشقانه جدید تیر ماه 90, اس ام اس عشقانه جدید 90, اس ام اس محبت, اس ام اس های عاشقانه جدید تیر ماه 90, اس ام اس های عاشقانه کمیاب, اسامس عاشقانه جدید تیر ماه 90, اسمس عاشقانه جدید تیر ماه 90, تیر, جدید, جدیدترین اس ام اس ها, جدیدترین اس ام اس های عاشقانه 90, زیبا ترین اس ام اس های عاشقانه, شعر جدید, شعر عاشقانه تیر 1390, شعر عاشقانه تیر ماه 1390, شعر عشق, عاشقانه, عاشقانه ترین اس ام اس ها, ماه, مسیج جالب, مسیج خواندنی, مسیج دوست داشتن, مسیج عاشقانه تیر 90, مسیج عاشقانه تیر ماه 1390, مسیج عاشقانه تیر ماه 90, مسیج عاشقانه جدید تیر ماه 90, مسیج عشق, مسیج کمیاب, پیامک عاشقانه 2011, پیامک عاشقانه 90, پیامک عاشقانه تیر 90, پیامک عاشقانه تیر ماه 1390, پیامک عاشقانه تیر ماه 90, پیامک عاشقانه جدید تیر ماه 90, پیامک عاشقانه کمیاب تبر, کمیاب ترین اس ام اس ها,rasha,loxblog,com, کیاب ترین اس ام اس های عاشقانه,
ارسال توسط فرشید

من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل....

                                                         ....بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید




تاریخ: پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:شاعرانه,sms,اس ام اس,شعر,شکست,,
ارسال توسط فرشید

چه آسان می توان از یادها رفت....




تاریخ: دو شنبه 13 تير 1390برچسب:یادها,,
ارسال توسط فرشید

سلام ای نازنین باز نامه دادم...

                                             نمیره قصه عشقت زیادم....

                                                                                    گذاشتی عمرتو پای دل من...

نشستی پای حرفای دل من....

                                            نرنجیدی تو از امروز وفردام.....

                                                                                    نترسیدی که من این سوی دنیام....

منو شرمنده کردی با محبت....

                                                 که دیدار تو ایمش شد زیارت....

تقدیم به مهربانترینم....

                                  همیشه دوستت دارم...




ارسال توسط فرشید

امیدوارم از خووندن داستان زیر لذت ببرید...

***

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود.روی نیمکتی چوبی روبروی یک آبنمای سنگی

پیرمرد از دخترک پرسید:

-غمگینی؟

-نه.

-مطمئنی؟

-نه.

-چرا گریه میکنی؟

-دوستام منو دوست ندارن.

-چرا؟

-چون قشنگ نیستم.

-قبلا اینو به تو گفتن؟

-نه.

-ولی تو قشنگترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.

-راست میگی؟

-از ته قلبم آره...

دخترک بلند شد و پیرمرد را بوسید و به طرف دوستانش دوید.شاد شاد... .چند دقیقه بعد پیرمرد اشکهایش را پاک کرد کیفش را باز کرد عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت!!!
 




ارسال توسط فرشید

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

…..


اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…
و من شاید کمر شکسته ترین بودم



اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود…
ولی گنج ها شاید
بدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد…

اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزش ترین کالا بود



ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود
اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت؟
 




ارسال توسط فرشید

سلام دوستان،

امروز یه داستان کوتاه واستون گذاشتم بعدش هم پندش ادامش نوشته شده...

امیدوارم مطالعه کنید و لذت ببرید

مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرده بود و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او تابلويي بالاي سر خود گذاشته بود و محاسن ساندويچ هاي خود را شرح داده بود. خودش هم كنار دكه اش مي ايستاد و مردم را به خريدن ساندويچ تشويق مي كرد و مردم هم مي خريدند.
كارش بالا گرفت بنابراين كارش را وسعت بخشيد به طوري كه وقتي پسرش از مدرسه بر مي گشت به او كمك مي كرد. سپس كم كم وضع عوض شد. پسرش گفت: «پدر جان، مگر به اخبار راديو گوش نداده اي؟ اگر وضع پولي كشور به همين منوال ادامه پيدا كند كار همه خراب خواهد شد و شايد يك كسادي عمومي به وجود آيد. بايد خودت را براي اين كسادي آماده كني.»
پدر با خود فكر كرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته و به اخبار راديو گوش مي دهد و روزنامه هم مي خواند، پس حتماً آنچه مي گويد صحيح است. بنابراين كمتر از گذشته، نان و گوشت سفارش مي داد و تابلوي خود را هم پايين آورد و ديگر در كنار دكه خود نمي ايستاد و مردم را به خريد ساندويچ دعوت نمي كرد. فروش او ناگهان شديداً كاهش يافت.
او سپس رو به فرزند خود كرد و گفت: «پسر جان حق با توست. كسادي عمومي شروع شده است.»


آنتوني رابينز يك جمله بسيار خوب در اين باره دارد كه جالب است بدانيد: «انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند. خواسته هاي خود را عملي سازيد وگرنه ديگران براي شما برنامه ريزي مي كنند.»
در واقع آن پدر داشت بهترين راه براي كاسبي را انجام مي داد اما به خاطر افكار پسرش، تصميمش رو عوض كرد و افكار پسر آنقدر روي او تأثير گذاشت كه فراموش كرد كه خودش دارد باعث ورشكستگي اش مي شود و تلقين بحران مالي كشور، باعث شد كه زندگي او عوض شود.
قبل از اينكه ديگران براي ما تصميماتي بگيرند كه بعد ما را پشيمان كند، كمي فكر كنيم و راه درست را انتخاب كنيم و با انتخاب يك هدف درست از زندگي لذت ببريم، چون زندگي مال ماست.
 




ارسال توسط فرشید

بغض کن اما نبار.دورشو اما نرو.دیر من اما بیا.بی وفایی کن اما فراموشم نکن...

بازم سراغ ما بیاین...باششششه...!؟




تاریخ: چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:بی نام و نشان,
ارسال توسط فرشید

 دوسه شاگرد که درمکتب گالیله محصل بودند...ودرارسال پیامش یه جهان نیزموثربودند

پشت دیوارکلیساکه درآن روزخمود...حکم یک جایگهی بهرتماشاچی بود

باغم وغصه به دورخودشان جمع شدند...جمله اعضاء تن وچشم ودهان سمع شدند

مدعی گشت یکی ازدوسه شاگرددلیر:...که دراین شعبده بازی چنین زشت وحقیر

هرگز استادنگرددتسلیم،نکندبیم،نه ترمیم...سخن رابه سیاقی که خوش آیندِخطاپیشه ی دژخیم شود

دومی گفت که استادهم احساس کند...جای هرضربه که برپیش وپس آماس کند

باورم نیست که اوجان ببرد...مگراندیشه ی خودرازدل وجان ببرد

شرط بستندمیان شب وروز...دودبرخاست:کلیسا پیروز!

دود،درددل استادنبود!...پرچم ظلم وتبهکاری آن مدعیان بود که سود...ازنادانی مردان وزنان می بردند!!!
 




تاریخ: سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:مکتب گالیله!!!,
ارسال توسط فرشید

موزوی انشاع:عزدواج!



هروقت من یک کارخوب می کنم،مامانم به من می گویدبزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم!تابه حال من پنج تاکارخوب کرده ام ومامانم قول پنج تایش را به من داده است![عجب مامانی!کف مرتب!]حتمن ناسرادین شاه خیلی کارخوب می کرده که مامانش به اندازه ی استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.[بــــســـیار!:&]ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیردتاآدم بشود!چون بابایمان همیشه می گویدمشکلات انسان راآدم می کند!

درعزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دوطرف باید بهم بخورند!مثلن من وسانازدخترخاله مان خیلی بهم می خوریم.ازلهازفکری هم،دوطرف بایدبهم بخورند،سانازچون سه سالش است هنوزفکرنداردکه به من بخورد!ولی مامانم می گویداین سانازازتوبیشترهالیش می شود.درعزدواج سن وسال اصلن مهم نیست![تکـــــبـــــیر!]

چه بسیارآدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده وچه بسیارآدم های کوچکی که نکشیده شده!مهم اشق است![ووی...الهی...جناب نویسنده شماروموش بخوره!:-*]اگراشق باشددیگرکسی ازشوهرش سکه نمی خواهدودایی علی هم اززندان بیرون می آید.من تاحالاکلی سکه جم کرده ام ومی خواهم همان اول قلکم رابشکنم وهمه اش را به ساناز بدهم تابعدن به زندان نروم!

مهریه وشیربلال[!]هیچ کس راخوشبخت نمی کند.همین خرج های ازافی باعث می شودکه زندگی سخت بشودوسرخرج عروسی،دایی علی باپدرخانومش حرفش بشود.دایی علی می گفت پدرخانومش چترباز بود.خب شاید حقوق چتربازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی رابدهد.البته من وسانازتفافق کرده ایم که به جای شام عروسی چیپس وخلالی نمکی بدهیم.هم ارزانتراست وهم خوشمزه تر.تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگه آدم زن خانه داربگیرخیلی بهتر است وگرنه آدم مجبورمی شودخودش خانه بگیرد.زن ِ دایی علی هم خانه دارنبودودایی علی مجبورشدیک زیرزمینی بگیرد.می گفت چون رهم واجاره بالاست آنهارفته اندپایین.اماخانم دایی علی هم می خواست که بروندبالا.حتمن اززیرزمینی می ترسید.سانازهم از زیرزمینی می ترسد.برای همین هم توی باغچه برایش یک خانه ی درختی درست کردم.اماسانازازآن بالاافتادودستش شکست.ازآن موقه خاله با من قهراست.قهربهترازدعواست.آدم وقتی قهرمی کندبعدآشتی می کندولی اگر دعواکندبعدکتک کاری می کندبعد[بعدکه حسابی سوخت...]خانومش می روددادگاه شکایت می کندبعدمی آیند دایی علی رامی برندزندان!البته زندان آدم رامرد می کند.عزدواج هم آدم رامرد می کند،اماآدم باازدواج مردبشودخیلی بهتر است!.....این بودانشای من.




ارسال توسط فرشید

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد